نظریه متعالى بودن زبان قرآن
عنوان مقاله : نظریه متعالى بودن زبان قرآن
نویسنده : محمد ابراهیم ایزدخواه
موضوع : زبان قرآن
منبع : مجلات > صحیفه مبین >شماره 22
نظریه متعالى بودن زبان قرآن
محمد ابراهیم ایزدخواه
عضو هیات علمی دانشگاه قم
چکیده فهم کتاب الهی میطلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخی علمی و ادبی و برخی رمزی و برخی دیگر عرفی دانستهاند; اما هیچ یک از آنها درستبه نظر نمیرسد; زیرا قرآن برای همه انسانها و همه زبانها آمدهاست; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصی تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالی نیست . به علاوه در قرآن واژههایی در معناهایی ورای فهم عرف بهکار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبانها بهره گرفتهاست . ظاهر قرآن عرفی است; ولی موضوعاتی به این قرار آن را از عرف متمایز میسازد: 1 . ظاهر وباطن 2 . تاویل و تنزیل 3 . محکم و متشابه 4 . جری و انطباق 5 . نظام مندی 6 . خبر از مغیبات 7 . بهکارگیری بعضی از واژهها در معنای خاص . کلید واژهها: زبان قرآن، متعالی بودن زبان قرآن، عرفی بودن زبان قرآن، علمی بودن زبان قرآن، رمزی بودن زبان قرآن .
1 . مقدمه مطالبی در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهای فراوانی را برانگیختهاست; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهای هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسی بدون پدر; اموری که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحی، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تختبلقیس و تاثیر جادو [فلق/3]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامی که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/24]، دو برابر بودن ارث مردان نسبتبه زنان; برتری مردان بر زنان [نجم/22]، تایید بردهداری [نحل/75; نساء/11] ; آنچه معنای ظاهری آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/22]، نشستن خدا بر تخت [طه/5] ; دست داشتن خدا [فتح/10]، نگاه کردن انسانها به خدا [قیامت/22 و 23] ; مواردی که وجود نوعی نقص را در قرآن به پندار میافکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهری آیات قرآن در بعضی سور، آیاتی که اموری را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کردهاست; مانند: آیاتی که مسائل خصوصی و خانوادگی پیامبر را مطرح میکند که اینها با جهانی بودن قرآن نمیسازد; طرح مسائلی مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهای بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردی مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد . اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علتشده و تفسیرهای آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکردهاست ; گروهی خواستهاند، هرنوع اختراع یا اکتشافی را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوی و گروهی مطالب ذوقی و فلسفی و عرفانی را به قرآن نسبت دادهاند; مانند فخر رازی، تفسیر زمخشری و بیظاوی [1]. برخی گفتهاند: قرآن با فرهنگ و باورهای خود آن مردم با آنان سخن گفتهاست; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنی که برای تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهای آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده داری را پذیرا بود، نمیگفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه» [بلد/14- 12] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدة سئلتبای ذنب قتلت» [تکویر/10- 9] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثی» [نجم/21] معنایش این است که شما که دارای چنین فکر غلطی هستید، پس چرا خدا را کوچک میشمارید و آنچه را به غلط بیارزش میشمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر میدانید، به خود نسبت میدهید . در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلی بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایی که درباره قرآن مطرح شدهاست; توجیه و حل تعارض دین و علم .
2 . مقصود از «زبان قرآن» زبان به چند معنا بهکار میرود: 1 . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر; 2 . اسلوب محاوره بهگونهای که افق فهم مخاطب رعایتشود: چونکه با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد . 3 . سخن مناسب با فاهمه و فضای فرهنگی و علمی جامعه و محیط . زبان به معنای اخیر به اقسامی چند که در پی میآید، تقسیم میشود: عرفی، ادبی، علمی، فلسفی، عرفانی، نمادین، رمز و سمبلیک و . . . آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معنای چهارم است; یعنی: میخواهیم بدانیم خداوند با چه زبانی و در چه قالب و فضایی با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .
3 . پیشینه بحثروش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحثبوده است و لکن سبک منسجمی نداشتهاست . تعابیر قرآنی از قبیل «عربی مبین» یا «لسان قومه» نیز ناظر به این موضوع بودهاست; ولی این بحثبه صورتی منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شدهاست، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است . بحث زبان دین در غرب پیشینهای نسبتا طولانی دارد . «فیلون» یکی از برجستهترین چهرههای فلسفه اسکندرانی یهودی و «سنت اوگوستینی» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایی مسیحیت، با استفاده از برخی تئوریهای زبان شناختی، یعنی نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودی و مسیحی با مبانی نظام فلسفی ارسطویی پرداختهاند . در باره زبان دین، چند تئوری از سوی فلاسفه غربی ارائه شده است که یه معرفی آنها پرداخته میشود: الف . تئوری اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثباتگرایان معیار معنادار بودن گزارهها را، تحقیقپذیری حسی میدانند; از اینرو تمامی گزارههای متافیزیکی و دینی را بیمعنا و غیر قابل صدق و کذب میدانند [2]. ب . تئوری انشائی بودن گزارههای دینی: صاحبان این نظریه میگویند: گزارههای دینی انشایی هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمیدهند . ویلیام الستون (1921) در این مورد میگوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روشهای مختلفی است که به کمک آنها میتوان دریافت که این تعابیر نمیتواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودی تصور میشود که دارای وجود زمانی نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالی همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانی است [3]. این نظریه در پی تحول علمی غرب مطرح شدهاست . در پی این تحول بسیاری از قضایای مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهای علمی دستخوش ناباوری گردید . متکلمان مسیحی در برخورد با این تعارضها راهی جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبری نشمارند و برای آنها، یک رشته معانی انشایی، تخیلی و تمثیلی بیندیشند . ایان باربور در این زمینه مینویسد: از نظر نصگرایان یعنی، کسانی که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک میکردند، هیچ نوع سازشی با تکامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه» و به معنای اذعان به اتکای جهان به خداوند میگرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته دستبشری میدانستند [4].
4 . چند نظریه در باره زبان قرآن طی مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسی گردیده و یکی از آنها مورد تایید قرار گرفته است، که اینک به شرح آن میپردازیم .
4 . 1 . نقد تئوری «زبان علمی» شاید به نظر برسد که «زبان قرآن» زبان علم است; به این جهت که در موارد فراوانی در لابلای آیات مسائل علمی مطرح شدهاست; مانند: «و هی تمر مر السحاب» . ولی این نظریه نمیتواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمی مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصی بیان میشود که متخصصین آن میفهمند; حال آنکه قرآن که کتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم برای همه باشد . در قرآن امدهاست: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس» [بقره/185] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین» [آل عمران/138]. ثانیا، معمولا زبان علوم زبانی خشک و استدلالی است اما در قرآن گرچه در مواردی استدلال شدهاست، ولی در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفتهاست; مثلا میفرماید: «افی الله شک فاطر السموات و الارض» [ابراهیم/10] ; نه فقط زبان خشک علمی که گاهی از جدل و مغالطه نیز خالی نمیباشد . ثالثا، در زبان علم، تئوریهای علمی همیشه به صورت احتمالی بیان میشود و گاهی نیز به ابطال میرسد; ولی در قرآن مطالب به صورت یقینی القا میگردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد . رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینی است .
4 . 2 . نقد تئوری «زبان ادبی» شاید تصور شود زبان قرآن، ادبی است; به این دلیل که دقیقترین فنون ادبی، مانند کنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به کار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعی ماءک» [هود/44] یا «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/19] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا که باطل را به حبابهای روی آب و حق را به خود آب تشبیه میکند [رعد/17]. این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبی در راستای اهداف بلند هدایتی خویش بهره جسته است تا جایی که اعراب جاهلی نسبت «شعر» به آن دادند; ولی در همه جای قرآن و از همه فنون ادبی استفاده نشدهاست; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغههای بیاساس پرهیز گردیدهاست; چون قرآن کتاب تربیت است و تربیتبا آموزههای جعلی و غیرواقعی نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نکوهش نمودهاست: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون» [شعراء/224] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» [یس/69]. آیه اخیر اشاره به این دارد که قرآن «ذکر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
4 . 3 . تئوری «زبان رمزی و سمبلیک» و نقد آن زبان رمزی و سمبلیک آن است که در آن الفاظ در معنای وضعی و استعمالی خود استعمال نشدهاند . عدهای مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانستهاند . دکتر شاکر میگوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلکه تمام شریعت، در رموز و امثالی هستند که مراد و مقصود اصلی، حقایقی است که در ورای آنهاست» . او از المؤید فیالدین شیرازی نقل میکند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق کرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است» [5]. و از ناصرخسرو میآورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر که هر مثال را معانی، و اشارت را رموز نداند، بی فرمان شود» [6] مراد از از این همه فرمان [احکام حلال و حرام] مثلها بود، بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [7]. و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمرا حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/73] گوید: «پیدا شد اندر این آیت که چون آن قوم بیایند، درهای بهشتبسته باشد، آنگاه بگشایند . معنای این قول، آن است که شریعتهای پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگاری خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دری که چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است» [8]. بعضی از مفسران معاصر نیز مانند آیتالله موسوی اردبیلی، بخشی از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائکه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانستهاند [9]. بیگمان قرآن خالی از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولی زبان قرآن را نمیتوان یکسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آنصورت زبان قرآن، زبان خصوصی بین خدا و رسولش یا بین رسول و عدهای از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانی بودن آن منتفی خواهد بود . ثانیا، رمزی شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم میآورد که قرآن به دلیل محتوای رمزیاش دارای زبان خاصی است و قابل استناد نیست . ثالثا، در قرآن آمده است که دیگران نمیتوانند مانند آن را بیاورند . خدای متعال فرمود: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله» [بقره/23] یا فرمود: «قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دونالله» [یونس/38] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم» [هود/13]. حال اگر زبان قرآن رمزی باشد، این تحدی معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردی میتواند رموزی را بین خود و دیگری جعل کند و با دیگران تحدی کند . رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینکه دلیلی داشته، باشند تفسیرهای ناروایی از آیات قرآن ارائه کردهاند و برای مثال میگویند: مقصود خدا از صلاة در «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» [عنکبوت/45] رسول ناطق است; همچنانکه غسل در قرآن را به معنای تجدید عهد با کسانی گرفتهاند که راز آیین را آشکار ساختهاند . نیز ابن عربی میگوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میکائیل روح فلک ششم و منظور از اسرافیل روح فلک چهارم و معنای عزرائیل روح فلک هفتم است; همینطور مراد از آیه مبارکه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان» [رحمن/20- 19] را به هم آمیختن دریای هیولای جسمانی که شور و تلخ استبا دریای روح مجرد که شیرین و گوارا است، میداند . بیتردید یکچنین تفسیرهای بدون دلیلی، تفسیر به رای و باطل است [10].
4 . 4 . تئوری «زبان عرفی بهطور مطلق» و نقد آن اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضی از صاحبنظران براین نظرند که زبان قرآن در سراسر آن عرفی محض است و در این خصوص به این آیات استناد کردهاند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم» [ابراهیم/4] ; «بلسان عربی مبین» [شعراء/195] ; «و هذا لسان عربی مبین» [نحل/103]. ولی باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینکه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمیتوان بهطور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازی همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالی نیست و بیدقتی در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنکه هرگز نمیتوان قرآن را اینگونه دانست . اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغهای که در آن به کار میرود، اعتماد از قرآن سلب میشود و نمیتواند برهانی از جانب پروردگار تلقی شود [نساء/174]. ثانیا، از طرفی بسیاری از کلماتی که در قرآن به کار رفته، در زبان عرف در آن معنای به کار نمیرود که نمونههایی از آن خواهد آمد . ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدی آن بیمعنا خواهد بود; زیرا همه مردم میتوانند به راحتی با زبان عرف سخن گویند . علامه طباطبایی میگوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهی برود که در تفسیر کلام خلق میرود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به کارگیری صناعات لفظی نیست; بلکه اختلاف از جهت مراد و مصداقی است که مفهوم کلام بر آن منطبق میشود» [11]. در روایت نیز آمده است: «ان کلام الباری سبحانه لا یشبه کلام الخلق . کما لا یشبه افعاله افعالهم [12] ; کلام خداوند به کلام خلق شباهت ندارد، همانگونه که افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
4 . 5 . زبانی فراتر از زبان عرف با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایتبرای همه انسانها است و به «لسان قوم» نازل شدهاست، ظواهر آن عرفی و قابل فهم همگان است; ولی این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصی دارد که آن را زبان مخصوص به خود و متعالیتر از زبان عرف میگرداند . زبان قرآن، نه یکسره رمزی است، نه علمی، نه ادبی و نه عرفی، اگر چه نمودهایی از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن کتاب الهی است . پس باید در عین عرفی بودن، جلوههای درخشان و قدسی نیز در خود داشته باشد تا هر کس از آن به اندازه درک خویش بهره ببرد . قرآن کریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشی را اتخاذ کردهاست، جدا از روشهای معمولی، که انسانها در مقام محاوره اتخاذ میکنند . «راه و روشی که عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش میگیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار میرود; ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر، جدا از طریق معمولی باید پیمود . قواعد مقرره کلامی، که به نام «اصول محاوره» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه» خوانده میشود، برای پی بردن به مطالب رفیعه قرآن کافی نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجرای «اصالة الحقیقة» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصالة الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جملهها به دست میآید . همچنین با اجرای «اصالة العموم» و «اصالة الاطلاق» فقط عموم و شمول مدلول لفظی فهمیده میشود . خلاصه تمامی «اصول لفطیه» ، ظواهر الفاظ را ثابت میکنند; ولی هرگاه، ابهامی در عبارت به وجود آمد، تمامی این اصول از کار میافتد» [13] و باید راهی دیگر اندیشید . پنهان نیست که این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» [شعراء/195] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربی مبین» [شعراء/52] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینکه «عربی مبین» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نمودهاست . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، کافی و عمومی است; ولی لایههای درونی آن از فهم عادی بالاتر است و حتی پارهای از سطوح را تنها «مطهرون» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون» [واقعه/79] و «راسخون» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم» [آل عمران/7] آگاهند و این آن چیزی است که زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز میگرداند .
5 . ویژگیهای زبان قرآن امور متعددی زبان قرآن را زبانهای دیگر متمایز میسازد . برخی از مهمترین آنها به قراری است که در پی میآید .
5 . 1 . چند سطحی بودن قرآن رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن [14] ; برای قرآن ظاهری است و باطنی و برای باطنش نیز باطنی تا هفتبطن» . ظاهر قرآن برای عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهای قرآن را هر کس به قدر معرفتخویش و هر جامعهای به مقداری رشد علمی و فرهنگی خویش بهره میگیرند و این جهت است که قرآن را جاودانه و جهانی نمودهاست . علامه طباطبایی میگوید: «ظهر قرآن عبارت است از معنای ظاهری آن که در ابتدا به نظر میرسد و بطن آن، آن معنایی است که در زیر پوشش معنای ظاهری پنهان است [15]» . در جای دیگر در توضیح این مطلب میگوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خدای متعال در کلام خود میفرماید: "و اعبدواالله ولا تشرکوا به شیئا [نساء/36] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار مدهید" . ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتها است . چنانکه میفرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/23] ; دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند"; ولی با تامل و تحلیل معلوم میشود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بتبودن معبود نیز خصوصیتی ندارد; چنانکه خدای متعال اطاعتشیطان را عبادت او شمرده، میفرماید: "الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/60] ; آیا فرمان ندادم به شما ای بنی آدم که شیطان را مپرستید" . و با تحلیلی دیگر معلوم میشود که در اطاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانکه از غیر نباید اطاعت کرد، از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود; چنانکه خدای متعال اشاره میکند: "افرایت من اتخذ الهه هواه [جاثیه/23] ; آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده" . و با تحلیل دقیقتری معلوم میشود که اصلا به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش میباشد . قرآن میفرماید: "و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس - تا آنجا که میفرماید: - اولئک هم الغافلون [اعراف/179] ; سوگند میخورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم" - تا آنجا که میفرماید: - "اولئک هم الغافلون"; آنان همان غفلتکنندگان [از خدا] هستند . همین ترتیب در سراسر قرآن مجید جاری است . ظاهر و باطن قرآن در طول هم هستند و یکدیگر را نفی نمیکنند [16]» .
5 . 2 . تاویل و تنزیل به نظر علامه طباطبایی تاویل از جنس لفظ نیست; بلکه امر عینی است که محتوا و پیام الفاظ بر آن اعتماد دارد و تاویل در تمام آیات قرآن وجود دارد . وی میگوید: حق در تفسیر تاویل این است که تاویل عبارتست از حقیقت و واقعیت که بیانات قرآن اعم از موعظه، حکم و حکمتبه آن واقعیت مستند میشود و این در همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد و از جنس الفاظ نیست; بلکه از امور عینی است [17]» . نیز در روایت آمدهاست: «ان للقرآن تاویل، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئی فاذا وقع التاویل فی زمان امام من الائمة، عرفه امام ذلک الزمان [18] ; قرآن تاویل دارد . برخی از آنها آمده و پارهای از آنها تاکنون نیامده است . اگر یکی از آنها در زمان یکی از ائمه رخ دهد، امام آن زمان، آن را میشناسد .
5 . 3 . محکم و متشابه قرآن میفرماید: «منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات [. . . آل عمران/7] ; برخی از آیات محکم (دلالت آنها روشن) و برخی متشابه است (که مقصود واقعی آنها به غیر آن شبیه است)» . آیات محکم آیاتی است که معنای آن روشن و در افاده معنا مستقل است و آیات متشابه آنهایی است که در افاده معنا باید به محکمات برگردانده شوند . البته متشابهات از نظر مفهومی روشن هستند; ولی در حوزه مراد آیه روشن نیست .
5 . 4 . جری و انطباق نظر به اینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی، درباره غایب از محل وحی مانند حاضر در آنجا جاری است و بر آینده و گذشته مانند زمان نزول وحی حال منطبق میشود و هرگز مورد نزول آیهای مخصص آن آیه نخواهدبود . امام پنجم علیه السلام میفرماید: «اگر این طور باشد که وقتی آیهای در قومی نازل شد، پس از آنکه آن قوم مردند، آن آیه نیز بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمیماند و لیکن همه قرآن تا آسمانها و زمین هست، جاری است و برای هر قومی آیهای است که آن را بخوانند و از آن بهره نیک یا بد ببرند [19]» . پس آیاتی که به ظاهر بر موارد خاصی از قبیل زندگانی خانوادگی و خصوصی پیامبر و مواردی از این قبیل نازل شده، باز برای همه دورانها قابل استفاده خواهد بود; ولی طریق استفاده از آن درخور مطالعه است .
5 . 5 . نظام مندی زبان و معارف قرآن زبان قرآن، یک شبکه ارتباطی به هم پیوستهای است . که هر واژه و کلمه این شبکه در پیوند با اجزاء و مجموعه سازمان، معنا میشود . علامه طباطبایی در این باره میگوید: «قرآن، کلامی است که الفاظش در عین این که از یکدیگر جدات هستند، به یکدیگر متصلاند و هر یک بیانگر دیگری است و به فرموده علی ( علیه السلام) شاهد بر مراد دیگری است; پس نباید به مدلول یک آیه و آنچه از به کار بردن قواعد ادبی میفهمیم، بدون اینکه سایر آیات مناسب آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهیم، اکتفا کنیم [20]» . 5 . 6 . خبردادن از موجودات غیرمادی و ویژگیهای آنها قرآن از موجوداتی سخن گفتهاست که هرگز با موجودات این جهان سنخیت ندارد; به همین رو برای فهمیدن آنها باید از خود قرآن استفسار و استیضاح گردد; از قبیل: ملک، جن، روح القدس، بهشت و نعمتهاب آن، دوزخ و عذابهای آن، صراط، میزان، عرش، لوح، قلم، کرسی و . . . قرآن میفرماید: «جاعل الملائکة رسلا اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع [فاطر/1] ; آن که فرشتگان را رسولانی گردانید، صاحبان بالها دو دو و سه سه و چهار چهار» . بنابر آنچه گفته شد، نباید از «اجنحه» بالهای پرندگان را تداعی کرد . شاید مقصود مراتب قدرت نیروهای فعال ملائک باشد; یا از عروج در آیه «تعرج الملائکة و الروح الیه» [معارج/4]، نباید صعود و نزول مکانی را فهمید و یا در آیه شریفه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» [فجر/22] نباید آمدن مادی را به وسیله پا مراد دانست . قرآن زبانی متناسب با جهانبینی گویندهاش دارد . واژه «جناح» در فرهنگ عامه به معنای بال است; ولی در فرهنگ قرآن به معنای ابزاری است که صاحبش را به هدف نزدیک میکند که بال جسمانی یکی از آنهاست . علامه طباطبایی در تفسیر آیه سوره فاطر مینویسد: «این اندازه از لفظ جناح میفهمیم که نتیجهای را که پرندگان از بالهای خود میگیرند، ملائکه هم آن نتیجه را میگیرند; اما اینکه پرهای آنان مانند پرهای سایر پرندگان باشد، از اطلاق لفظ جناح چیزی فهمیده نمیشود [21]» .
5 . 7 . به کارگری بعضی از واژهها در معنای خاص بنابر اینکه زبان قرآن زبانی ویژه تلقیشود، تنها راه فهم قرآن مراجعه به خود قرآن خواهدبود . باارجاع آیات به یکدیگر این امر که بسیاری از واژههای قرآنی معنای خاصی متفاوت از معانی عرفی اشان دارد، به روشنی آشکار میگردد که از باب نمونه به چند مورد از آن اشاره میشود . کتاب: این واژه به حسب عرف و اطلاق به معنای نوشتن با قلم است; ولی چون پیمانها و فرمانهای لازم الاتباع غالبا نوشته میشود; لذا در قرآن به حکم واجب الاتباع، بلکه به هر بیان یا معنایی که قابل نقض نیست، کتاب گفته شدهاست و به همین معنا قرآن، کتاب نامیده شده است [22] و یا فرمود: «ان الصلوة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا» [نساء/103]. قلب: این کلمه در اصطلاح عرف، عضو رئیسی بدن را میگویند; ولی در قرآن به معنای نفس و روح و خود آدمی به کار رفتهاست . گرچه ممکن است طبق اعتقاد بسیاری از مردم تعقل و حب و بعض و . . . به قلب نسبت دادهشود; ولی مدرک واقعی خود انسان است [23]. قرآن میفرماید: «و من یؤمن بالله یهد قلبه [نحل/97] ; و کسی که به خدا ایمان آورد، خدا هدایتش میکند» . حیلوله: قرآن نوآوریهای فراوانی دارد که فهم بشر آن روز از درک کامل آن عاجز بود; مانند: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» [24]. اینکه چگونه خدا بین انسان و قلب او حائل میگردد، در فهم عرفی روشن نیست . البته مفهوم حیلوله روشن است; ولی کیفیت آن مبهم است که برای رفع ابهام باید از قرآن کمک گرفت . قلب در اصطلاح قرآن، لب شییء و حقیقت آن است . پس مقصود حائل شدن خداوند، بین انسان و حقیقت انسانیت اوست و در نتیجه خود را که باید در راه تکامل قدم بردارد، فراموش میکند: «ولا تکونوا کاالذین نسوالله فانساهم انفسهم» [25] و این بدترین عقوبت است . اذن: این واژه در عرف و لغتبه معنای «اعلام» به اجازه چیزی میباشد; ولی در قرآن، آن گاه که به خدا نسبت داده میشود، معنای خاصی دارد که در پیوند با نقش خداوند در انجام یافتن افعال اختیاری و غیر اختیاری روشن میگردد و آن «تقدیر و تدبیر الهی» است: «و ما هم بضارین من احد الا باذن الله» [بقره/102]. قول: در لسان العرب آمدهاست: «قول، سخنی است که دارای تالیف باشد و نیز هر آن چیزی است که بر زبان رانده میشود، چه در افاده معنا تام یا ناقص باشد» . در عرف هیچگاه کلمه «قول» و «کلمه» چیزی جز سخن به کار نرفتهاست; حال آنکه در قرآن واژه «قول» در باره غیر سخن نیز به کار رفتهاست; مانند: «یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید» [ق/20]. قول در این آیه هرگز به سخن نیست; بلکه کنایه از گنجایش جهنم است; همینطور در آیات «قلنا یا نار کونی بردا و سلاما» [انبیاء/69] و «و قیل یا ارض ابلعی ماءک» [هود/44] که مراد از قول در این آیات ابراز اراده و خواستخداوند است . شایان ذکر است که «قول» در قرآن به حیوانات نیز نسبت داده شدهاست: «و قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم» [نمل/18] ; همینطور به ملائکة: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها» [بقره/30] و شیطان: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان: اکفر» [حشر/16]. تسبیح: در قرآن آمدهاست: «یسبح له ما فی السموات و الارض» [همان/24]. «ما فی السموات و الارض» شامل زمین و آسمان، اشیاء مادی و معنوی میشود; بنابراین «تسبیح» در قرآن به معنایی بسیار فراتر از معنای عرفی استعمال شدهاست . ناگفته نماند که در بسیاری از روایات ائمه علیهم السلام لغات قرآن بر معنایی گستردهتر از معنای عرفی اطلاق شدهاست که اینک به برخی از آنها اشاره میشود: امام صادق علیه السلام درباره سوره «والشمس و ضحیها» فرمود: «خورشید، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را توضیح دادهاست و ماه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله طلوع نموده و پیامبر صلی الله علیه و آله در او علمهایی را القا کرده است [26]. امام باقر علیه السلام در باره «و اذا الموؤدة سئلتبای ذنب قتلت» فرمود: «آنهایی که در راه دوستی ما کشته شدهاند، زنده بگور شدگانند [27]» ; در حالی که آنان به معنای عرفی زنده بگور نیستند . امام صادق علیه السلام در باره آیه «انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات» فرمود: «یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام . اینها آیات محکم الهی هستند [28]. با اینکه معنای عرفی آن، آیات قرآن است . امام هشتم علیه السلام در معنای «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین» [ملک/30] فرمود: «مراد از آب همان علم ائمه است [29]» . باید توجه کرد که در این گونه روایات معصومین علیهم السلام به حقایق مندرج در آیات تشبیه نشدهاند; بلکه به عنوان تفسیر آیه یاد شدهاند . این گونه روایات تفسیری بسیارند و نمیتوان همه آنها را جعلی خواند . از این روایات میتوان گستردگی معانی لغات قرآن را نسبتبه معنای عرفی فهمید .
6 . نتیجه هیچکدام از تئوریهایی که در باره زبان قرآن مطرح شده، از قبیل زبان رمز و سمبلیک یا زبان عرف و یا زبان علم و یا زبان ادب بر قرآن انطباق کامل ندارد; بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از زبان عرف است . گرچه ظواهر آن برای عرف قابل فهم است; ولی باطن قرآن را بدون نور ایمان و کمک گرفتن از «اهل الذکر» نمیتوان فهمید که قرآن خود فرمود: «فاسئلوا اهل الذکر . . .» .
7 . منابع 1 . سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، مشکل ما در فهم قرآن، نامه مفید، شماره 8، ص 6 2 . علامه در المیزان به رد این نظریه آنان پرداختهاست ر . ک: عنایتی راد، محمدجواد، زبانشناسی دین در نگاه المیزان، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره 10- 9، بهار و تابستان 76، ص 28 . 3 . سبحانی، جعفر; «زبان دین در فلسفه و کلام اسلامی» ، مجله کلام اسلامی، ش23، ص19 . 4 . باربور، ایان، علم و دین، ص 120 و 121 . 5 . شاکر، محمد کاظم، روشهای تاویل قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 216 به نقل از المجالس المؤیدیه، مجلس هشتم از مجلس دوم . 6 . همان، به نقل از وجه دین، صص 180، 178، 35 . 7 . همان . 8 . همان . 9 . موسوی اردبیلی، همان، ص 18 . 10 . سبحانی، همان، ص 16 . 11 . طباطبایی، المیزان، ج3، ص80 . 12 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 93، ص 9 و به همین مضمون، صص 137، 138 و ج 92، ص 107 . 13 . معرفت، محمدهادی، «شناخت زبان قرآن» ، مجله بینات، بهار 73، ش1، ص54 و 55 14 . علامه طباطبایی، المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 74 . 15 . همان، 75 . 16 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 27 . 17 . همان و المیزان، ج 3، ص 49 . 18 . ایازی، سیدمحمدعلی، قرآن و تفسیر عصری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 51، به نقل از بحارالانوار، ج 89، ص 97، حدیث 62 . 19 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 50 به نقل از تفسیر عیاشی، چاپ قدیم، ج1، ص10 . 20 . عنایتی راد، همان ص 40 به نقل از ترجمه المیزان، ج 3، ص 118 . 21 . المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 17، ص 4، و ج 2، ص 132 . 22 . همان . 23 . همان، ج 2، ص 234 . 24 . همان . 25 . سوره حشر، آیه 19 تلخیص از مقاله آیةالله معرفت، همان، ص 58 و 59 . 26 . شناخت قرآن، محمدعلی گرامی، چاپ چهارم، ص 34 . 27 . بحار الانوار، ج 23، ص 254 . 28 . اصول کافی، ج 1، ص 414 . 29 . بحار الانوار، ج 24، ص 100 .
نویسنده : محمد ابراهیم ایزدخواه
موضوع : زبان قرآن
منبع : مجلات > صحیفه مبین >شماره 22
نظریه متعالى بودن زبان قرآن
محمد ابراهیم ایزدخواه
عضو هیات علمی دانشگاه قم
چکیده فهم کتاب الهی میطلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخی علمی و ادبی و برخی رمزی و برخی دیگر عرفی دانستهاند; اما هیچ یک از آنها درستبه نظر نمیرسد; زیرا قرآن برای همه انسانها و همه زبانها آمدهاست; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصی تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالی نیست . به علاوه در قرآن واژههایی در معناهایی ورای فهم عرف بهکار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبانها بهره گرفتهاست . ظاهر قرآن عرفی است; ولی موضوعاتی به این قرار آن را از عرف متمایز میسازد: 1 . ظاهر وباطن 2 . تاویل و تنزیل 3 . محکم و متشابه 4 . جری و انطباق 5 . نظام مندی 6 . خبر از مغیبات 7 . بهکارگیری بعضی از واژهها در معنای خاص . کلید واژهها: زبان قرآن، متعالی بودن زبان قرآن، عرفی بودن زبان قرآن، علمی بودن زبان قرآن، رمزی بودن زبان قرآن .
1 . مقدمه مطالبی در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهای فراوانی را برانگیختهاست; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهای هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسی بدون پدر; اموری که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحی، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تختبلقیس و تاثیر جادو [فلق/3]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامی که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/24]، دو برابر بودن ارث مردان نسبتبه زنان; برتری مردان بر زنان [نجم/22]، تایید بردهداری [نحل/75; نساء/11] ; آنچه معنای ظاهری آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/22]، نشستن خدا بر تخت [طه/5] ; دست داشتن خدا [فتح/10]، نگاه کردن انسانها به خدا [قیامت/22 و 23] ; مواردی که وجود نوعی نقص را در قرآن به پندار میافکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهری آیات قرآن در بعضی سور، آیاتی که اموری را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کردهاست; مانند: آیاتی که مسائل خصوصی و خانوادگی پیامبر را مطرح میکند که اینها با جهانی بودن قرآن نمیسازد; طرح مسائلی مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهای بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردی مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد . اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علتشده و تفسیرهای آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکردهاست ; گروهی خواستهاند، هرنوع اختراع یا اکتشافی را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوی و گروهی مطالب ذوقی و فلسفی و عرفانی را به قرآن نسبت دادهاند; مانند فخر رازی، تفسیر زمخشری و بیظاوی [1]. برخی گفتهاند: قرآن با فرهنگ و باورهای خود آن مردم با آنان سخن گفتهاست; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنی که برای تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهای آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده داری را پذیرا بود، نمیگفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه» [بلد/14- 12] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدة سئلتبای ذنب قتلت» [تکویر/10- 9] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثی» [نجم/21] معنایش این است که شما که دارای چنین فکر غلطی هستید، پس چرا خدا را کوچک میشمارید و آنچه را به غلط بیارزش میشمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر میدانید، به خود نسبت میدهید . در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلی بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایی که درباره قرآن مطرح شدهاست; توجیه و حل تعارض دین و علم .
2 . مقصود از «زبان قرآن» زبان به چند معنا بهکار میرود: 1 . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر; 2 . اسلوب محاوره بهگونهای که افق فهم مخاطب رعایتشود: چونکه با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد . 3 . سخن مناسب با فاهمه و فضای فرهنگی و علمی جامعه و محیط . زبان به معنای اخیر به اقسامی چند که در پی میآید، تقسیم میشود: عرفی، ادبی، علمی، فلسفی، عرفانی، نمادین، رمز و سمبلیک و . . . آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معنای چهارم است; یعنی: میخواهیم بدانیم خداوند با چه زبانی و در چه قالب و فضایی با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .
3 . پیشینه بحثروش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحثبوده است و لکن سبک منسجمی نداشتهاست . تعابیر قرآنی از قبیل «عربی مبین» یا «لسان قومه» نیز ناظر به این موضوع بودهاست; ولی این بحثبه صورتی منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شدهاست، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است . بحث زبان دین در غرب پیشینهای نسبتا طولانی دارد . «فیلون» یکی از برجستهترین چهرههای فلسفه اسکندرانی یهودی و «سنت اوگوستینی» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایی مسیحیت، با استفاده از برخی تئوریهای زبان شناختی، یعنی نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودی و مسیحی با مبانی نظام فلسفی ارسطویی پرداختهاند . در باره زبان دین، چند تئوری از سوی فلاسفه غربی ارائه شده است که یه معرفی آنها پرداخته میشود: الف . تئوری اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثباتگرایان معیار معنادار بودن گزارهها را، تحقیقپذیری حسی میدانند; از اینرو تمامی گزارههای متافیزیکی و دینی را بیمعنا و غیر قابل صدق و کذب میدانند [2]. ب . تئوری انشائی بودن گزارههای دینی: صاحبان این نظریه میگویند: گزارههای دینی انشایی هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمیدهند . ویلیام الستون (1921) در این مورد میگوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روشهای مختلفی است که به کمک آنها میتوان دریافت که این تعابیر نمیتواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودی تصور میشود که دارای وجود زمانی نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالی همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانی است [3]. این نظریه در پی تحول علمی غرب مطرح شدهاست . در پی این تحول بسیاری از قضایای مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهای علمی دستخوش ناباوری گردید . متکلمان مسیحی در برخورد با این تعارضها راهی جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبری نشمارند و برای آنها، یک رشته معانی انشایی، تخیلی و تمثیلی بیندیشند . ایان باربور در این زمینه مینویسد: از نظر نصگرایان یعنی، کسانی که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک میکردند، هیچ نوع سازشی با تکامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه» و به معنای اذعان به اتکای جهان به خداوند میگرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته دستبشری میدانستند [4].
4 . چند نظریه در باره زبان قرآن طی مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسی گردیده و یکی از آنها مورد تایید قرار گرفته است، که اینک به شرح آن میپردازیم .
4 . 1 . نقد تئوری «زبان علمی» شاید به نظر برسد که «زبان قرآن» زبان علم است; به این جهت که در موارد فراوانی در لابلای آیات مسائل علمی مطرح شدهاست; مانند: «و هی تمر مر السحاب» . ولی این نظریه نمیتواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمی مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصی بیان میشود که متخصصین آن میفهمند; حال آنکه قرآن که کتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم برای همه باشد . در قرآن امدهاست: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس» [بقره/185] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین» [آل عمران/138]. ثانیا، معمولا زبان علوم زبانی خشک و استدلالی است اما در قرآن گرچه در مواردی استدلال شدهاست، ولی در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفتهاست; مثلا میفرماید: «افی الله شک فاطر السموات و الارض» [ابراهیم/10] ; نه فقط زبان خشک علمی که گاهی از جدل و مغالطه نیز خالی نمیباشد . ثالثا، در زبان علم، تئوریهای علمی همیشه به صورت احتمالی بیان میشود و گاهی نیز به ابطال میرسد; ولی در قرآن مطالب به صورت یقینی القا میگردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد . رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینی است .
4 . 2 . نقد تئوری «زبان ادبی» شاید تصور شود زبان قرآن، ادبی است; به این دلیل که دقیقترین فنون ادبی، مانند کنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به کار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعی ماءک» [هود/44] یا «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/19] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا که باطل را به حبابهای روی آب و حق را به خود آب تشبیه میکند [رعد/17]. این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبی در راستای اهداف بلند هدایتی خویش بهره جسته است تا جایی که اعراب جاهلی نسبت «شعر» به آن دادند; ولی در همه جای قرآن و از همه فنون ادبی استفاده نشدهاست; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغههای بیاساس پرهیز گردیدهاست; چون قرآن کتاب تربیت است و تربیتبا آموزههای جعلی و غیرواقعی نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نکوهش نمودهاست: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون» [شعراء/224] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» [یس/69]. آیه اخیر اشاره به این دارد که قرآن «ذکر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
4 . 3 . تئوری «زبان رمزی و سمبلیک» و نقد آن زبان رمزی و سمبلیک آن است که در آن الفاظ در معنای وضعی و استعمالی خود استعمال نشدهاند . عدهای مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانستهاند . دکتر شاکر میگوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلکه تمام شریعت، در رموز و امثالی هستند که مراد و مقصود اصلی، حقایقی است که در ورای آنهاست» . او از المؤید فیالدین شیرازی نقل میکند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق کرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است» [5]. و از ناصرخسرو میآورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر که هر مثال را معانی، و اشارت را رموز نداند، بی فرمان شود» [6] مراد از از این همه فرمان [احکام حلال و حرام] مثلها بود، بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [7]. و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمرا حتی اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/73] گوید: «پیدا شد اندر این آیت که چون آن قوم بیایند، درهای بهشتبسته باشد، آنگاه بگشایند . معنای این قول، آن است که شریعتهای پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگاری خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال دری که چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است» [8]. بعضی از مفسران معاصر نیز مانند آیتالله موسوی اردبیلی، بخشی از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائکه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانستهاند [9]. بیگمان قرآن خالی از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولی زبان قرآن را نمیتوان یکسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آنصورت زبان قرآن، زبان خصوصی بین خدا و رسولش یا بین رسول و عدهای از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانی بودن آن منتفی خواهد بود . ثانیا، رمزی شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم میآورد که قرآن به دلیل محتوای رمزیاش دارای زبان خاصی است و قابل استناد نیست . ثالثا، در قرآن آمده است که دیگران نمیتوانند مانند آن را بیاورند . خدای متعال فرمود: «و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله» [بقره/23] یا فرمود: «قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دونالله» [یونس/38] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم» [هود/13]. حال اگر زبان قرآن رمزی باشد، این تحدی معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردی میتواند رموزی را بین خود و دیگری جعل کند و با دیگران تحدی کند . رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینکه دلیلی داشته، باشند تفسیرهای ناروایی از آیات قرآن ارائه کردهاند و برای مثال میگویند: مقصود خدا از صلاة در «ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» [عنکبوت/45] رسول ناطق است; همچنانکه غسل در قرآن را به معنای تجدید عهد با کسانی گرفتهاند که راز آیین را آشکار ساختهاند . نیز ابن عربی میگوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میکائیل روح فلک ششم و منظور از اسرافیل روح فلک چهارم و معنای عزرائیل روح فلک هفتم است; همینطور مراد از آیه مبارکه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان» [رحمن/20- 19] را به هم آمیختن دریای هیولای جسمانی که شور و تلخ استبا دریای روح مجرد که شیرین و گوارا است، میداند . بیتردید یکچنین تفسیرهای بدون دلیلی، تفسیر به رای و باطل است [10].
4 . 4 . تئوری «زبان عرفی بهطور مطلق» و نقد آن اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضی از صاحبنظران براین نظرند که زبان قرآن در سراسر آن عرفی محض است و در این خصوص به این آیات استناد کردهاند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم» [ابراهیم/4] ; «بلسان عربی مبین» [شعراء/195] ; «و هذا لسان عربی مبین» [نحل/103]. ولی باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینکه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمیتوان بهطور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازی همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالی نیست و بیدقتی در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنکه هرگز نمیتوان قرآن را اینگونه دانست . اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغهای که در آن به کار میرود، اعتماد از قرآن سلب میشود و نمیتواند برهانی از جانب پروردگار تلقی شود [نساء/174]. ثانیا، از طرفی بسیاری از کلماتی که در قرآن به کار رفته، در زبان عرف در آن معنای به کار نمیرود که نمونههایی از آن خواهد آمد . ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدی آن بیمعنا خواهد بود; زیرا همه مردم میتوانند به راحتی با زبان عرف سخن گویند . علامه طباطبایی میگوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهی برود که در تفسیر کلام خلق میرود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به کارگیری صناعات لفظی نیست; بلکه اختلاف از جهت مراد و مصداقی است که مفهوم کلام بر آن منطبق میشود» [11]. در روایت نیز آمده است: «ان کلام الباری سبحانه لا یشبه کلام الخلق . کما لا یشبه افعاله افعالهم [12] ; کلام خداوند به کلام خلق شباهت ندارد، همانگونه که افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
4 . 5 . زبانی فراتر از زبان عرف با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایتبرای همه انسانها است و به «لسان قوم» نازل شدهاست، ظواهر آن عرفی و قابل فهم همگان است; ولی این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصی دارد که آن را زبان مخصوص به خود و متعالیتر از زبان عرف میگرداند . زبان قرآن، نه یکسره رمزی است، نه علمی، نه ادبی و نه عرفی، اگر چه نمودهایی از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن کتاب الهی است . پس باید در عین عرفی بودن، جلوههای درخشان و قدسی نیز در خود داشته باشد تا هر کس از آن به اندازه درک خویش بهره ببرد . قرآن کریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشی را اتخاذ کردهاست، جدا از روشهای معمولی، که انسانها در مقام محاوره اتخاذ میکنند . «راه و روشی که عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش میگیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار میرود; ولی برای رسیدن به حقایق عالیه، راهی دیگر، جدا از طریق معمولی باید پیمود . قواعد مقرره کلامی، که به نام «اصول محاوره» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه» خوانده میشود، برای پی بردن به مطالب رفیعه قرآن کافی نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجرای «اصالة الحقیقة» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصالة الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جملهها به دست میآید . همچنین با اجرای «اصالة العموم» و «اصالة الاطلاق» فقط عموم و شمول مدلول لفظی فهمیده میشود . خلاصه تمامی «اصول لفطیه» ، ظواهر الفاظ را ثابت میکنند; ولی هرگاه، ابهامی در عبارت به وجود آمد، تمامی این اصول از کار میافتد» [13] و باید راهی دیگر اندیشید . پنهان نیست که این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» [شعراء/195] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربی مبین» [شعراء/52] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینکه «عربی مبین» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نمودهاست . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، کافی و عمومی است; ولی لایههای درونی آن از فهم عادی بالاتر است و حتی پارهای از سطوح را تنها «مطهرون» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون» [واقعه/79] و «راسخون» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم» [آل عمران/7] آگاهند و این آن چیزی است که زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز میگرداند .
5 . ویژگیهای زبان قرآن امور متعددی زبان قرآن را زبانهای دیگر متمایز میسازد . برخی از مهمترین آنها به قراری است که در پی میآید .
5 . 1 . چند سطحی بودن قرآن رسول اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه ابطن [14] ; برای قرآن ظاهری است و باطنی و برای باطنش نیز باطنی تا هفتبطن» . ظاهر قرآن برای عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهای قرآن را هر کس به قدر معرفتخویش و هر جامعهای به مقداری رشد علمی و فرهنگی خویش بهره میگیرند و این جهت است که قرآن را جاودانه و جهانی نمودهاست . علامه طباطبایی میگوید: «ظهر قرآن عبارت است از معنای ظاهری آن که در ابتدا به نظر میرسد و بطن آن، آن معنایی است که در زیر پوشش معنای ظاهری پنهان است [15]» . در جای دیگر در توضیح این مطلب میگوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خدای متعال در کلام خود میفرماید: "و اعبدواالله ولا تشرکوا به شیئا [نساء/36] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار مدهید" . ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتها است . چنانکه میفرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/23] ; دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند"; ولی با تامل و تحلیل معلوم میشود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بتبودن معبود نیز خصوصیتی ندارد; چنانکه خدای متعال اطاعتشیطان را عبادت او شمرده، میفرماید: "الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/60] ; آیا فرمان ندادم به شما ای بنی آدم که شیطان را مپرستید" . و با تحلیلی دیگر معلوم میشود که در اطاعت و گردن گذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانکه از غیر نباید اطاعت کرد، از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید اطاعت و پیروی نمود; چنانکه خدای متعال اشاره میکند: "افرایت من اتخذ الهه هواه [جاثیه/23] ; آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده" . و با تحلیل دقیقتری معلوم میشود که اصلا به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود; زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست و این ایمان روح عبادت و پرستش میباشد . قرآن میفرماید: "و لقد ذرانا لجهنم کثیرا من الجن و الانس - تا آنجا که میفرماید: - اولئک هم الغافلون [اعراف/179] ; سوگند میخورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم" - تا آنجا که میفرماید: - "اولئک هم الغافلون"; آنان همان غفلتکنندگان [از خدا] هستند . همین ترتیب در سراسر قرآن مجید جاری است . ظاهر و باطن قرآن در طول هم هستند و یکدیگر را نفی نمیکنند [16]» .
5 . 2 . تاویل و تنزیل به نظر علامه طباطبایی تاویل از جنس لفظ نیست; بلکه امر عینی است که محتوا و پیام الفاظ بر آن اعتماد دارد و تاویل در تمام آیات قرآن وجود دارد . وی میگوید: حق در تفسیر تاویل این است که تاویل عبارتست از حقیقت و واقعیت که بیانات قرآن اعم از موعظه، حکم و حکمتبه آن واقعیت مستند میشود و این در همه آیات قرآن اعم از محکم و متشابه وجود دارد و از جنس الفاظ نیست; بلکه از امور عینی است [17]» . نیز در روایت آمدهاست: «ان للقرآن تاویل، فمنه ما قد جاء و منه ما لم یجئی فاذا وقع التاویل فی زمان امام من الائمة، عرفه امام ذلک الزمان [18] ; قرآن تاویل دارد . برخی از آنها آمده و پارهای از آنها تاکنون نیامده است . اگر یکی از آنها در زمان یکی از ائمه رخ دهد، امام آن زمان، آن را میشناسد .
5 . 3 . محکم و متشابه قرآن میفرماید: «منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات [. . . آل عمران/7] ; برخی از آیات محکم (دلالت آنها روشن) و برخی متشابه است (که مقصود واقعی آنها به غیر آن شبیه است)» . آیات محکم آیاتی است که معنای آن روشن و در افاده معنا مستقل است و آیات متشابه آنهایی است که در افاده معنا باید به محکمات برگردانده شوند . البته متشابهات از نظر مفهومی روشن هستند; ولی در حوزه مراد آیه روشن نیست .
5 . 4 . جری و انطباق نظر به اینکه قرآن مجید کتابی است همگانی و همیشگی، درباره غایب از محل وحی مانند حاضر در آنجا جاری است و بر آینده و گذشته مانند زمان نزول وحی حال منطبق میشود و هرگز مورد نزول آیهای مخصص آن آیه نخواهدبود . امام پنجم علیه السلام میفرماید: «اگر این طور باشد که وقتی آیهای در قومی نازل شد، پس از آنکه آن قوم مردند، آن آیه نیز بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمیماند و لیکن همه قرآن تا آسمانها و زمین هست، جاری است و برای هر قومی آیهای است که آن را بخوانند و از آن بهره نیک یا بد ببرند [19]» . پس آیاتی که به ظاهر بر موارد خاصی از قبیل زندگانی خانوادگی و خصوصی پیامبر و مواردی از این قبیل نازل شده، باز برای همه دورانها قابل استفاده خواهد بود; ولی طریق استفاده از آن درخور مطالعه است .
5 . 5 . نظام مندی زبان و معارف قرآن زبان قرآن، یک شبکه ارتباطی به هم پیوستهای است . که هر واژه و کلمه این شبکه در پیوند با اجزاء و مجموعه سازمان، معنا میشود . علامه طباطبایی در این باره میگوید: «قرآن، کلامی است که الفاظش در عین این که از یکدیگر جدات هستند، به یکدیگر متصلاند و هر یک بیانگر دیگری است و به فرموده علی ( علیه السلام) شاهد بر مراد دیگری است; پس نباید به مدلول یک آیه و آنچه از به کار بردن قواعد ادبی میفهمیم، بدون اینکه سایر آیات مناسب آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهیم، اکتفا کنیم [20]» . 5 . 6 . خبردادن از موجودات غیرمادی و ویژگیهای آنها قرآن از موجوداتی سخن گفتهاست که هرگز با موجودات این جهان سنخیت ندارد; به همین رو برای فهمیدن آنها باید از خود قرآن استفسار و استیضاح گردد; از قبیل: ملک، جن، روح القدس، بهشت و نعمتهاب آن، دوزخ و عذابهای آن، صراط، میزان، عرش، لوح، قلم، کرسی و . . . قرآن میفرماید: «جاعل الملائکة رسلا اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع [فاطر/1] ; آن که فرشتگان را رسولانی گردانید، صاحبان بالها دو دو و سه سه و چهار چهار» . بنابر آنچه گفته شد، نباید از «اجنحه» بالهای پرندگان را تداعی کرد . شاید مقصود مراتب قدرت نیروهای فعال ملائک باشد; یا از عروج در آیه «تعرج الملائکة و الروح الیه» [معارج/4]، نباید صعود و نزول مکانی را فهمید و یا در آیه شریفه «و جاء ربک و الملک صفا صفا» [فجر/22] نباید آمدن مادی را به وسیله پا مراد دانست . قرآن زبانی متناسب با جهانبینی گویندهاش دارد . واژه «جناح» در فرهنگ عامه به معنای بال است; ولی در فرهنگ قرآن به معنای ابزاری است که صاحبش را به هدف نزدیک میکند که بال جسمانی یکی از آنهاست . علامه طباطبایی در تفسیر آیه سوره فاطر مینویسد: «این اندازه از لفظ جناح میفهمیم که نتیجهای را که پرندگان از بالهای خود میگیرند، ملائکه هم آن نتیجه را میگیرند; اما اینکه پرهای آنان مانند پرهای سایر پرندگان باشد، از اطلاق لفظ جناح چیزی فهمیده نمیشود [21]» .
5 . 7 . به کارگری بعضی از واژهها در معنای خاص بنابر اینکه زبان قرآن زبانی ویژه تلقیشود، تنها راه فهم قرآن مراجعه به خود قرآن خواهدبود . باارجاع آیات به یکدیگر این امر که بسیاری از واژههای قرآنی معنای خاصی متفاوت از معانی عرفی اشان دارد، به روشنی آشکار میگردد که از باب نمونه به چند مورد از آن اشاره میشود . کتاب: این واژه به حسب عرف و اطلاق به معنای نوشتن با قلم است; ولی چون پیمانها و فرمانهای لازم الاتباع غالبا نوشته میشود; لذا در قرآن به حکم واجب الاتباع، بلکه به هر بیان یا معنایی که قابل نقض نیست، کتاب گفته شدهاست و به همین معنا قرآن، کتاب نامیده شده است [22] و یا فرمود: «ان الصلوة کانت علی المؤمنین کتابا موقوتا» [نساء/103]. قلب: این کلمه در اصطلاح عرف، عضو رئیسی بدن را میگویند; ولی در قرآن به معنای نفس و روح و خود آدمی به کار رفتهاست . گرچه ممکن است طبق اعتقاد بسیاری از مردم تعقل و حب و بعض و . . . به قلب نسبت دادهشود; ولی مدرک واقعی خود انسان است [23]. قرآن میفرماید: «و من یؤمن بالله یهد قلبه [نحل/97] ; و کسی که به خدا ایمان آورد، خدا هدایتش میکند» . حیلوله: قرآن نوآوریهای فراوانی دارد که فهم بشر آن روز از درک کامل آن عاجز بود; مانند: «و اعلموا ان الله یحول بین المرء و قلبه» [24]. اینکه چگونه خدا بین انسان و قلب او حائل میگردد، در فهم عرفی روشن نیست . البته مفهوم حیلوله روشن است; ولی کیفیت آن مبهم است که برای رفع ابهام باید از قرآن کمک گرفت . قلب در اصطلاح قرآن، لب شییء و حقیقت آن است . پس مقصود حائل شدن خداوند، بین انسان و حقیقت انسانیت اوست و در نتیجه خود را که باید در راه تکامل قدم بردارد، فراموش میکند: «ولا تکونوا کاالذین نسوالله فانساهم انفسهم» [25] و این بدترین عقوبت است . اذن: این واژه در عرف و لغتبه معنای «اعلام» به اجازه چیزی میباشد; ولی در قرآن، آن گاه که به خدا نسبت داده میشود، معنای خاصی دارد که در پیوند با نقش خداوند در انجام یافتن افعال اختیاری و غیر اختیاری روشن میگردد و آن «تقدیر و تدبیر الهی» است: «و ما هم بضارین من احد الا باذن الله» [بقره/102]. قول: در لسان العرب آمدهاست: «قول، سخنی است که دارای تالیف باشد و نیز هر آن چیزی است که بر زبان رانده میشود، چه در افاده معنا تام یا ناقص باشد» . در عرف هیچگاه کلمه «قول» و «کلمه» چیزی جز سخن به کار نرفتهاست; حال آنکه در قرآن واژه «قول» در باره غیر سخن نیز به کار رفتهاست; مانند: «یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید» [ق/20]. قول در این آیه هرگز به سخن نیست; بلکه کنایه از گنجایش جهنم است; همینطور در آیات «قلنا یا نار کونی بردا و سلاما» [انبیاء/69] و «و قیل یا ارض ابلعی ماءک» [هود/44] که مراد از قول در این آیات ابراز اراده و خواستخداوند است . شایان ذکر است که «قول» در قرآن به حیوانات نیز نسبت داده شدهاست: «و قالت نملة یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم» [نمل/18] ; همینطور به ملائکة: «قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها» [بقره/30] و شیطان: «کمثل الشیطان اذ قال للانسان: اکفر» [حشر/16]. تسبیح: در قرآن آمدهاست: «یسبح له ما فی السموات و الارض» [همان/24]. «ما فی السموات و الارض» شامل زمین و آسمان، اشیاء مادی و معنوی میشود; بنابراین «تسبیح» در قرآن به معنایی بسیار فراتر از معنای عرفی استعمال شدهاست . ناگفته نماند که در بسیاری از روایات ائمه علیهم السلام لغات قرآن بر معنایی گستردهتر از معنای عرفی اطلاق شدهاست که اینک به برخی از آنها اشاره میشود: امام صادق علیه السلام درباره سوره «والشمس و ضحیها» فرمود: «خورشید، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را توضیح دادهاست و ماه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله طلوع نموده و پیامبر صلی الله علیه و آله در او علمهایی را القا کرده است [26]. امام باقر علیه السلام در باره «و اذا الموؤدة سئلتبای ذنب قتلت» فرمود: «آنهایی که در راه دوستی ما کشته شدهاند، زنده بگور شدگانند [27]» ; در حالی که آنان به معنای عرفی زنده بگور نیستند . امام صادق علیه السلام در باره آیه «انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات» فرمود: «یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام . اینها آیات محکم الهی هستند [28]. با اینکه معنای عرفی آن، آیات قرآن است . امام هشتم علیه السلام در معنای «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین» [ملک/30] فرمود: «مراد از آب همان علم ائمه است [29]» . باید توجه کرد که در این گونه روایات معصومین علیهم السلام به حقایق مندرج در آیات تشبیه نشدهاند; بلکه به عنوان تفسیر آیه یاد شدهاند . این گونه روایات تفسیری بسیارند و نمیتوان همه آنها را جعلی خواند . از این روایات میتوان گستردگی معانی لغات قرآن را نسبتبه معنای عرفی فهمید .
6 . نتیجه هیچکدام از تئوریهایی که در باره زبان قرآن مطرح شده، از قبیل زبان رمز و سمبلیک یا زبان عرف و یا زبان علم و یا زبان ادب بر قرآن انطباق کامل ندارد; بنابراین زبان قرآن، زبانی فراتر از زبان عرف است . گرچه ظواهر آن برای عرف قابل فهم است; ولی باطن قرآن را بدون نور ایمان و کمک گرفتن از «اهل الذکر» نمیتوان فهمید که قرآن خود فرمود: «فاسئلوا اهل الذکر . . .» .
7 . منابع 1 . سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، مشکل ما در فهم قرآن، نامه مفید، شماره 8، ص 6 2 . علامه در المیزان به رد این نظریه آنان پرداختهاست ر . ک: عنایتی راد، محمدجواد، زبانشناسی دین در نگاه المیزان، مجله پژوهشهای قرآنی، شماره 10- 9، بهار و تابستان 76، ص 28 . 3 . سبحانی، جعفر; «زبان دین در فلسفه و کلام اسلامی» ، مجله کلام اسلامی، ش23، ص19 . 4 . باربور، ایان، علم و دین، ص 120 و 121 . 5 . شاکر، محمد کاظم، روشهای تاویل قرآن، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 216 به نقل از المجالس المؤیدیه، مجلس هشتم از مجلس دوم . 6 . همان، به نقل از وجه دین، صص 180، 178، 35 . 7 . همان . 8 . همان . 9 . موسوی اردبیلی، همان، ص 18 . 10 . سبحانی، همان، ص 16 . 11 . طباطبایی، المیزان، ج3، ص80 . 12 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 93، ص 9 و به همین مضمون، صص 137، 138 و ج 92، ص 107 . 13 . معرفت، محمدهادی، «شناخت زبان قرآن» ، مجله بینات، بهار 73، ش1، ص54 و 55 14 . علامه طباطبایی، المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 3، ص 74 . 15 . همان، 75 . 16 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 27 . 17 . همان و المیزان، ج 3، ص 49 . 18 . ایازی، سیدمحمدعلی، قرآن و تفسیر عصری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 51، به نقل از بحارالانوار، ج 89، ص 97، حدیث 62 . 19 . علامه طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 50 به نقل از تفسیر عیاشی، چاپ قدیم، ج1، ص10 . 20 . عنایتی راد، همان ص 40 به نقل از ترجمه المیزان، ج 3، ص 118 . 21 . المیزان، دارالکتب الاسلامیه، ج 17، ص 4، و ج 2، ص 132 . 22 . همان . 23 . همان، ج 2، ص 234 . 24 . همان . 25 . سوره حشر، آیه 19 تلخیص از مقاله آیةالله معرفت، همان، ص 58 و 59 . 26 . شناخت قرآن، محمدعلی گرامی، چاپ چهارم، ص 34 . 27 . بحار الانوار، ج 23، ص 254 . 28 . اصول کافی، ج 1، ص 414 . 29 . بحار الانوار، ج 24، ص 100 .